{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
به من که رسیدی سرت شلوغ شد ممیدونسم پا قدمم خوبه اما نه دیگه انقد!
مردگان را هفته ای یکبار یادی می کنند،ما ز خاطر رفتگان از مردگان هم کمتریم.
عمیق ترین درد زندگی دل بستن به کسی است که هرگز به او نمی رسی.
اینجا غروب........سنگ تمام میگذارد برای دلتنگی هایم......
وقتی دلم خسته میشود، برایش از فردایی روشن میخوانم بهیادش میآورم که چه دلهایی را از خستگی به درآورده!
هميشه مي گفت خيالت تخت من وفادارم،و من چه ساده لوحانه خيالم را تختي كردم براي عشق بازيه او با ديگري!!
عبور میکنم ؛ هر روز ؛ از نیمکت های خالی پارک؛ طوری که انگار کسی؛ در نیمکت های آخر؛ انتظارم را می کشد؛ به آن جا میرسم؛ باید وانمود کنم که ؛ باز هم دیر رسیده ام
عشق تو چون برگی در دست طوفان بود دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود روزی به من گفتی دیگر نمی مانم گفتم که می میرم گفتی که میدانم
تا کى دل من چشم به در داشته باشد؟ اى کاش کسى از تو خبر داشته باشد آن باد که آغشته به بوى نفس توست از کوچه ى ما کاش گذر داشته باشد
دلگیـر نـبـاش دلت کـــه گــیــر بـاشــــــد رهــا نـمـی شــــوی
خب غــــــم هم آدمست دیگر حق دارد.. مثل خیلی ها سرش را پایین بی اندازد و یکراست یاید بنشیند کنج دل ما.. در زندگی من روزهایی هستند که نیستند. وروزهایی نیستند که هستند.
آهای سهراب!قایق دیگر جوابگو نیست کشتی باید ساخت.اینجا مثل من تنها زیاد است...!
تنها كسي كه خوب مرا درك ميكند يك روز زادگاه مرا ترك ميكند...
شال و كلاه ميبافم با خيالت...تا در سرماي نبودنت يخ نبندم!!
حافظا ديدي كه كنعان دلم بي ماه شد؟ عاقبت با اشك غم كوه اميدم كاه شد
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن...به هر حال...فراموش میکنم،فراموش شدنم را....!
به من که رسیدی سرت شلوغ شد ممیدونسم پا قدمم خوبه اما نه دیگه انقد!
مردگان را هفته ای یکبار یادی می کنند،ما ز خاطر رفتگان از مردگان هم کمتریم.
عمیق ترین درد زندگی دل بستن به کسی است که هرگز به او نمی رسی.
اینجا غروب........سنگ تمام میگذارد برای دلتنگی هایم......
وقتی دلم خسته میشود، برایش از فردایی روشن میخوانم بهیادش میآورم که چه دلهایی را از خستگی به درآورده!
هميشه مي گفت خيالت تخت من وفادارم،و من چه ساده لوحانه خيالم را تختي كردم براي عشق بازيه او با ديگري!!
عبور میکنم ؛ هر روز ؛ از نیمکت های خالی پارک؛ طوری که انگار کسی؛ در نیمکت های آخر؛ انتظارم را می کشد؛ به آن جا میرسم؛ باید وانمود کنم که ؛ باز هم دیر رسیده ام
عشق تو چون برگی در دست طوفان بود دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود روزی به من گفتی دیگر نمی مانم گفتم که می میرم گفتی که میدانم
تا کى دل من چشم به در داشته باشد؟ اى کاش کسى از تو خبر داشته باشد آن باد که آغشته به بوى نفس توست از کوچه ى ما کاش گذر داشته باشد
دلگیـر نـبـاش دلت کـــه گــیــر بـاشــــــد رهــا نـمـی شــــوی
خب غــــــم هم آدمست دیگر حق دارد.. مثل خیلی ها سرش را پایین بی اندازد و یکراست یاید بنشیند کنج دل ما.. در زندگی من روزهایی هستند که نیستند. وروزهایی نیستند که هستند.
آهای سهراب!قایق دیگر جوابگو نیست کشتی باید ساخت.اینجا مثل من تنها زیاد است...!
تنها كسي كه خوب مرا درك ميكند يك روز زادگاه مرا ترك ميكند...
شال و كلاه ميبافم با خيالت...تا در سرماي نبودنت يخ نبندم!!
حافظا ديدي كه كنعان دلم بي ماه شد؟ عاقبت با اشك غم كوه اميدم كاه شد
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن...به هر حال...فراموش میکنم،فراموش شدنم را....!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}